گاهی نفرت از عشق زاده میشود ، و گاهی عشق از نفرت ، اما اگر دو عاشق بر سر دو راهی انتخاب یا اجبار سرنوشت قرار بگیرند ، آیا میتوانند از پس مشکلات بربیایند و دست یک دیگر را بگیرند یا عشقی پر از غم را به خود میچشانند ...

داستان در مورد دو مامور است که دوستان خوبی برای هم هستند و ماموریت هایشان را با هم انجام می دهند و همین با هم بودن باعث می شود تا عاشق هم شوند اما…

با ورود معلم عجیب غریب اما خوشتیپ اتفاقات ناگواری در دبیرستان رقم میخورد که ...

"لوکانای" دست و پا چلفتی همیشه خود را بدشانس می دانست. لوکانای خرافاتی عمیقاً به امید بهبود زندگی خود اغلب به دنبال فالگیران می رود. و او آنها را بی چون و چرا باور می کند. بنابراین وقتی یک فالگیر اصرار می کند که عشق سابقش بدشانسی او را تغییر خواهد داد، لوکانا مصمم است که "چوکبوردی"، عشق مدرسه اش را پیدا کند. اما جوجه اردک زشت داستان تبدیل به یک پسر جذاب و خوشتیپ شده ...

زندگی گاهی اونجور که تصورش میکنیم پیش نمیره ، یه اتفاق ساده سبب میشه تا اونی که فکر میکنی قراره باهاش خوشبخت شی ، بدبختیتو رقم میکنه ، " مینا " که کارش پیکه ، موقع تحویل بسته با " آرتیت " آشنا میشه و همین سبب میشه تا مینا روی آرتیت کراش بزنه ، اما یه تصادف ساده سبب میشه تا آرتیت به کما بره و مینا با " تان " برادر آرتیت روبه رو بشه و ...