ساکاو داون (کراتای) به همراه پدرش ویسوت به تایلند برمیگرده ، اون در فرانسه متولد شده و همان جا بزرگ شده و وقتی پدر ویسوت متوجه میشه که پسرش پنهانی ازدواج کرده بوده و یک دختر داره بهش دستور می ده که برگرده و کراتای در خانه راتچامایتری بزاره، اما اون نمیخواد اونجا بمونه و سعی میکنه که فرار کنه برای همین پدربزرگش اونو به سیراچا میفرسته تا عمه اش پنلاک مراقبش باشه. سونگ کلوت داره پزشکی میخونه مادرش اونو به خونه برمیگردونه و امیدواره که اون بادختری که براش انتخاب کرده ازدواج کنه اما سونگ کلوت نمیخواد ازدواج کنه برای همین فرار میکنه میره پیش برادر بزرگترش سونگ کریت . سونگ کلوت در اونجا با کراتای ملاقات میکنه که 15 سال ازش کوچیک تره و خیلی هم شیطونه ، اون در نگاه اول عاشق عمه پنلاک میشه و برای اینکه بتونه بیشتر با عمه پنلاک باشه پیشنهاد میکنه که معلم کراتای بشه. مدت ها میگذره و کراتای و سونگ کلوت با هم دوستای خیلی خوبی میشن ، سونگ کلوت برای فرار از فشار های مادرش برای ازدواج به آمریکا برمیگرده اون زمانی که میخواد بره با کراتایی خداحافظی نمیکنه و کراتایی هم به مدرسه خصوصی میره. سه سال میگذره و کراتای خیلی تغییر کرده و حالا تبدیل شده به ساکاو دان برازنده، سونگ کلوت وقتی دیگه مادرش برای ازدواج بهش فشار نمیاره به تایلند برمیگرده ، اون به طور تصادفی با کراتایی ملاقات میکنه اما اونو نمیشناسه و کراتایی خیلی ناراحت میشه وقتی متوجه میشه اون کیه اصلا باورش نمیشه که اون ساکاو داونی که دید همان کراتایی باشه که قبلا میشناخته. سونگ کلوت میره تا دوباره با عمه پنلاک ملاقات کنه آخه کراتایی کسی که اونارو با هم جفت کرده، وقتی مادرش متوجه میشه سریع دست بکار میشه و سونگ کلوت هم چاره ای نداره و قبول میکنه که با عمه پنلاک ازدواج کنه اما متوجه میشه اون کسی که دوست داره در واقع ساکاو داون...
دوسش داشتم قشنگ بود ممنون پاینده باشید وشاد